سفارش تبلیغ
صبا ویژن

88/8/14
5:15 عصر

خاطرات شبهای جنگ

بدست 09158927591 در دسته

خاطرات جنگ

پل نهر خین

شب عملیات کربلای 5 بود . ماموریت گروه انفجارات ما انهدام خاکریز دشمن بر روی نهر خین بعد از انداختن پل روی رودخانه بود . نهر خین که در کنار شهرک ولی عصر خرمشهر قرار دارد ، بعلت عرض 30 متریش به خط 30 متری معروف بود. یعنی خاکریز ما این طرف نهر و خاکریز دشمن آن طرف قرار داشت و ماموریت لشگر امام رضا ع عبور از این نهر و تصرف جزایر بوارین و ماهی بود . عکس از حدود یکماه قبل از عملیات ، بچه های تخریب تونلی از زیر خاکریز خودمان تا نزدیک آب رودخانه حفر کرده بودند که بچه های غواص با عبور از این تونل و گذشتن از نهر خین و زدن معبر در سیم خاردارها و مین های روی خاکریز دشمن ،بتوانند با از بین بردن کمینهای آنها ، خط را بشکنند و متعاقب آن بچه های مهندسی پلهای خیبری را که قبلا بطول 30 متر به هم وصل کرده بودند ، بر روی پل بیندازند و راه عبور گردانهای خط شکن وعملیاتی را باز کنند .

همچنین ماموریت گروه انفجارات ، عبور از این پل و انهدام تکه ای از خاکریز دشمن بود که رزمندگان خط شکن با عبور از داخل این خاکریز بریده شده بسرعت وارد کانالهای دشمن شده و از تیررس دشمن محفوظ بمانند .

ماموریت اولیه انفجار ماده منفجره 40 پوندی خرج گود بر روی خاکریز دشمن بعهده من بود. همچنان که خرج گود 40 پوندی را در بغل گرفته و پای خاکریز کوچکی که مشرف به نهر خین بود نشسته بودم ، منتظر استقرار پل و حرکت از روی آن بودم. عملیات شروع شده بوده غواصها وارد آب شده و از نهر گذشته بودند . آتش بسیار شدید و بی امان دشمن و توپخانه خودی به همراه غرش سهمگین مسلسلها و دوشیکاها و آرپی چی ها و بوی انفجارو باروت و آتش فضا را آغشته بود . گلوله های آتشین رسام از همه طرف بر سرمان با ریدن گرفته بود . در این موقعیت ، بچه هایی که مسئول استقرار پل بودند حرکت کرده و یا علی گویان پل را به سمت رودخانه می آوردند. در زیر نور منورها ، چشمم به چهره بر افروخته و زیبای یک بسیجی 13 – 14 ساله افتاد که یا زهرا می گفت و زیر پل را گرفته و بعلت کمی سن و کوتاهی قد از آر پی جی اش کمک گرفته بود.

در این لحظات بسیار حساس و خطر ناک که حدود 50 نفر بسیجی پل را می آوردند ، ناگهان تیربار چی عراقی متوجه شد و با شلیک یکریز و وحشیانه ، تمامی نیروها را که جان پناه هم نداشتند زیر رگبار سنگین خود گرفت که تعدادی از آن عزیزان بلافاصله روی زمین افتادند و پل هم رویشان افتاد . در این موقع با فریاد بسیجی یا زهرا گو و آتشی که از پشتش زبانه می کشید مشاهده کردیم که گلوله ای مستقیما به خرجهای آرپی چی که داخل کوله آرپی جی پشت بسیجی قرار داشت ، اصابت کرده و یکی از خرجها آتش گرفته است. رزمنده 13 - 14 ساله بسیجی به زمین افتاد و می غلتید و فریاد میزد خاموشم کنید . بلافاصله دو سه نفری به سمتش دویدیم و با سیم چین ویژه تخریب هر کاری کردیم نتوانستیم کوله آرپی جی را باز کنیم .

او به خاطر اینکه کوله اش موقع عملیات باز نشود و سرو صدا نکند آن را با بند پوتین و سیم تله بقدری محکم بسته بود که با تلاش ما ، باز نمیشد. در این موقع ناگهان خرج آر پی جی دوم تیر با آتشی شدید ، شعله کشید . به یکباره از دورش دور شدیم . بعد از فرو نشستن شعله دوباره به سمتش دویدیم تا خاموشش کنیم و او همانطور که روی زمین غلت میزد و فریاد میکشید ، کم کم رمقهای آخرش را نیز از دست می داد . بوی گوشت و پوست سوخته ، همه فضا را آغشته کرده بود. در این موقع خرج آرپی جی سوم نیز با شعله ای سرکش آتش گرفت و بدن بسیجی یا زهرا گو را در میان خود محو کرد و ما فقط نظاره گر سوختن تدریجی بدن پاک او بودیم که میان بهت و ناباوری ما ذره ذره سوخت و روح مطهرش به معراج پر کشید.

جمع آوری شده در تاریخ 17/06/1384 ساعت 01:21 بامداد توسط علی نجف زاده
یر گرفته از سایت : http://yamaha.blogfa.com